سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار کودکی4

درس نقاشی رامادر خدا بیامرز(خدایا چرا او را از ما گرفتی؟؟؟؟؟؟) کمکم می کرد من در ریاضی ودیگر درس ها خوب بودم وحتی خوشنویسی (خط باقلم نی و مرکب )ازخیلی از هم سن وسالها بهتر بود . ولی !!!  اگر تمام بی استعدادی های جهان آفرینش در نقاشی را شش قسمت کنند سهم همه کره زمین یک قسمت ومن بینوا 5قسمت بقیه راسهم خواهم داشت.لذا مادر مهربانم نیز تمام استعدادخود راجمع میکرد ودر نقاشیی که برایم می کشید صرف می کرد .

همیشه هم یک رودخانه ویک کلبه وتک درختی وخورشید که پشت یک کوه بودودر هر جلسه رنگ آمیزی ها فرق داشت ویا مثلاًجزییات دیگری مثل قایق و گل و بچه ومامان وبابا و....اضافه ویا کم می شد..از آنجا که عزیز دردانه مدرسه بودم معلم هایم هیچوقت روی نقاشی هایم حساس نمی شدند .اما گاهی وقتها استعدادم در کشیدن توپ وتانک وهواپیما گل می کرد وغالباً اینها را می کشیدم .نمی دانم این نوع نگرش چرا در بعضی نقاشی ها وضمیر ناخودآگاه من نقش بسته بود آیا از این که پدرم نظامی بود ویا ماجرایی که بعداً تعریف خواهم کرد دلیل آن بود .